Wednesday 23 January 2008

ادامه در جدال ٨

در ناباوری خود دیدم که در غیاب من، خر سیاه نیمچه دیواری بالا آورده بود و حصاری دور خود کشیده و در حال نوشتن چیزی می باشد.تمام نقشه هایم داشت به هم می ریخت. این عمل خود سرانه خرسیاه را که دیدم، مجبور شدم تاکتیک طرح شده را در جا عوض کنم. با لخنی آمرانه گفتم: این عمل تو خلاف قانون مدنی است. و حتی کمی تندتر خواستم خرسیاه را بترسانم و ادامه دادم: می دانی که اگر اداره محترم شهرداری به این کار تو پی ببرد بی وقفه و با ارابه خودت و دیوارت را با همین بیابان برهوت یکسان می کند. تازه از اینها گذشته هر جامعه و دولتی قوانینی دارد.برای خودش حساب و کتاب دارد. با زور که نمی شود کاری از پیش برد. نکند فردا می خواهی اسم اینجا را هم بگذاری زور آباد. خرسیاه حرفم را قطع کرد: ای آدمیزاد یک سر و هزار سودا! شما خودتان از موقعی که بنیان گذارتان یعنی آدم و هوا بهشت را به گه کشیدند و از آنجا بیرونشان کردند، همه اش کارتان با زور پیش رفته. اگر غیر از این نوده بزن تو دهنم. مگر شما از قدیم و ندیم نگفتید تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر. ای نوع بشر می خواهم خرف آخرم را به تو بزنم. هدف من این است که ...................ادامه دارد

Tuesday 15 January 2008

Osteoporose


پوکی استخوان، بیماری است که اغلب خانمها و کمتر آقایان دچار آن می شوند. این بیماری در ابتدای شروع می تواند بدون علامت و سیمپتوم باشد. فاکتورهایی که می تواند به بروز پوکی استخوان کمک کند یاۀسه گی زود رس، کمبود هورمون جنسی، سیگار کشیدن، کم وزنی و ..............می باشند.
یکی از دواهایی که برای درمان پوکی استخوان استفاده می شود،بیسفسفنات ها هستند. این دواها که باید در ناشتا و قبل از صبحانه خورده شود خالی از اشکال نیست. اکنون با پژوهش و جستجو داروهای جدیدی به بازار آمده که که مشکل کمپلاینس را نسبتا حل کرده است. بطور مثال یک قرص در ماه یا بهتر از آن یک سوزن در سال برای درمان و جلوگیری از پیشروی کافی است.

Sunday 6 January 2008

در جدال با...٧


دنباله
من هم کمی خسته شده بودم. تاکتیک را عوض کردم. گفتم ای خر سیاه من می روم و یکی دو ساعت دیگه بر می گردم. کمی استراحت کن و هنگامیکه برگشتم با هم مذاکره می کنیم، شاید به نتیجه ای رسیدیم.
همینجوری که از خر سیاه دور می شدم وحشت قیام خران مرا به فکر فرو برد. دودل بودم که چه کار کنم؟ آیا بروم و به اداره نظمیه خبر بدهم و بیایند و با چوب و چماق دمار از روزگار این خر سیاه در بیارند و یا نه، بروم با زبان شیرین دیپلماسی او را به راه راست هدایت کنم. می بایست تا قضیه بیخ پیدا نکرده یه جوری حلش می کردم
در آخر به این سیاست معتقد شدم که اول سعی کنم بدون سرکوب و خونریزی به مسآله فیصله بدم. و بعد از آن اگر پیروز نشدم آن وقت به زور چماق متوسل شوم. ودر نهایت به این نتیجه رسیدم که نگذارم افکار این خرسیاه به دیگر خر ها برسد ، که اگر برسد آنوقت خر بیار و باقالی بار کن!
بر من مبرهن بود که اگر این ایدیولوژی و طرز تفکر شیوع پیدا کند و جهانی و اینترنشنال شود، آنوقت خواب از چشم همه آدم های محترم خواهد ربود. و همین نجیب ذادگان دچار اختلال روانی می شوند اگر بشنوند که این خر سیاه می خواهد صف همیشه مجزای خران و نوع بشر را بهم بزند
به خود که آمدم دیدم وقت آن است که بر گردم و با خر سیاه چند کلمه ای رد و بدل کنم. با خود عهد کردم که هر چیزی پیش آمد نباید از کوره در بروم. تا آنجاییکه ممکن است دندان روی جگر بگذارم
خلاصه، آمدم و آمدم تا به خرسیاه نزدیک شدم. چشمهاییم داشت از حدقه بیرون می زد......ادامه دارد