Saturday 27 November 2010

بحران در باختر و کشور جهانخوار

بحرانی که جهان و بویژه کشور های باختری و کشور جهانخوار را گرفته به این زودی پایان پذیر نیست. این بحران از زمان برنایی امپریالیسم آغاز شده و کم کم به شدت خود افزوده است. این بحران دیگر مانند گره "هشت" است که هر اندازه کشیده شود سفت تر می شود.تورم مزمن محصول این نظام اقتصادی است. مضافا بحران اعتبار هم بوجود آمده است. جریان سیل آسای سرمایه به خاور دور و نبودن مردم سالاری در این سرزمینها به این سرمایه ها دل آشوبی و تشویش میدهد.
از زمانی که دیدگاههای اجتماعی ، سوسیال دموکراسی و عدالت گرایی به موج وحرکت جمعی تبد یل شد، تئوری پردازان ، منظر و دورنمای امپریالسم را گوناگون ترسیم کرده اند. بعضی از آنها از پایان و برخی از ابدی بودن آن دم زدند. هنگامی که دیوار برلین فرو ریخت و اتحاد جماهیر شوروی درفش سرخ را به زمین گذاشت، بسیاری از تئوری پردازان در دیدگاه های خود تجدید نظر کردند وگفتند که امپریالیسم یک قانون طبیعی است و بنابر این جاودانه است. کشور جهانخوار و سگهای زنجیریش شادی ولوله سر دادند که کابوس هفتاد ساله تمام شد اما این شادی و پایکوبی بیش سه دهه طول نکشید و دوباره کابوس آغاز شد و این بار دشمن نامرعیست. جهان آبستن حوادث است. چه حوادثی؟ کس نداند. اما آن چیزی که آشکار است جابجا شدن مکان اسب ارابه حرکت این جهان است. زمانی این اسب در اختیار فرعون ها بود و سپس نوبت پرشیا و یونان شد. بعد رم و چندی بعد بغداد شد مرکز عالم. در دوره ما جهانخوار. اکنون این سمند کجای دنیا می خواهد نعل برزمین بکوبد؟ خاور دور؟ همه نگاهها به آن سو خیره شده است. سرمایه میهن ندارد و هر جا که رشد کند موطن اوست. این موطن از چهارصد سال پیش باختر بود اکنون خاور است. روسیه تا سی سال پیش برای یک دلار، آب از لب ولوچه اش جاری می شد اینک به آن بی اعتنا است. "زرد های سرخ" دلار را از جایگاه ویژه به پایین کشیده اند. کشور های باختر و خاور به تضاد حل نشدنی نزدیک می شوند. گویی این تضاد میرود تا با قهر و جنگ حل شود. در غرب کشور های بحران زده پشت سر هم ردیف شدند. ایسلند، یونان و ایرلند از این نمونه اند. دیگر کشورها تا آنجاییکه توان دارند از بودجه عمومی می کاهند تا درجه این تورم را پایین آورند. در دهه هفتاد کشورهای عمده امپریالیسم، امریکا، اروپا و ژاپن بودند. اما امروز به تعداد این کشور ها افزوده شده است. مانند چین، روسیه و هند.
دلیل دیگری که به بحران باختری دامن می زند افزایش بها نفت می باشد. بها نفت خام در سه ده پیش حدود هجده دلار بود و اکنون مدت زیادی است نرخ آن به بیش از شصت دلار رسیده است. به همین خاطر غرب بودجه هنگفتی صرف خریدن نفت می کند. زمانی قیمت نفت از آب ارزانتر بود. افزون بر این بها نیروی کار در کشور های باختری چندین برابر کشورهای خاوری است. این دو از عوامل اصلی بحران زای کشورهای غرب می باشند.
امروز شاید به جرئت بتوان گفت که تضاد اصلی دوران بین خاور و باختر است. همین هفته ی پیش نماینده کشور های پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو گرد هم آمدند تا راه و چاره ای برای خود بیندیشند ودر بن بست غافلگیر نشوند. رئیس کنونی ناتو یکی از زیرک ترین سیاستمداران اروپا، نخست وزیر سابق دانمارک و دوست صمیمی جرج بوش است. اینک دو دهه است که از سپر موشکی صحبت می شود. در ظاهر می گویند که این سپر برای جلو گیری از موشک پرانی کشور هایی مانند ایران می باشد. ولی این واقیت ندارد. چرا که ایران مشکل بزرگی برای آنها نیست. با نخریدن نفت از ایران میتوانند این کشور را در چند ماه به زانو در آورند. دیدیم که وقتی گره صدام باز نشدنی شد، هم نفتش را تحریم کردند و هم کشورش را به خاک سیاه نشاندند.
ولی مشکل اصلی در دراز مدت چین است. به همین خاطر کشورهای ناتو از روسیه هم دعوت کردند که در این نشست شرکت کند و در ایجاد سپر موشکی با ناتو همکاری کند. موشکهای چینی بمراتب مخرب و ویران کننده تر هستند. آیا کشور جهانخوار می تواند مسیر جریان سرمایه را به خاور بگیرد؟ آینده نشان خواهد داد.