سرودی دیگر سرمستی دیگر
کپنهاک 10.11. 1988
این هیولا را نیست نفسی دیگر
ای خلق
مشتی دیگر
غرشی دیگر
صخره را خواب بس
ای دریا
موجی دیگر
طوفانی دیگر
سوسن ویاسمن را صبر بس
ای ابر
تندری دیگر
بارانی دیگر
رگها را رنگی نیست
باری نیست
ای قلب
خونی دیگر
جریانی دیگر
شب را پایانی نیست
ظلمت را حسابی نیست
سردی را کتابی نیست
ای آفتاب
فلقی دیگر
سحری دیگر
زانوها را رمقی نیست
سینه ها را نفسی نیست
ای باد
توسنی دیگر
باره ای دیگر
این برفها را نیست جوهری دیگر
این یخها را نیست سنگینی دیگر
ای دماوند
شورشی دیگر
طغیانی دیگر
عاشقان را دار نیست دیگر
ای ساقی
سرودی دیگر
سرمستی دیگر