Thursday 26 February 2009

جنجال بر سر بحرین


این روزها دوباره گفتمان بحرین بر سر زبان ها افتاده است. بحرین که جز خاک ایران بوده است در سال 1971 با تبانی و بزدلی محمد رضا شاه و بدون تصویب مجلس وقت و توطعه انگلیس به تازیان واگذار شد. در آنموقع من چهارده سال داشتم و بانگ نفرین بر آن دولت سر دادم. بدرستی یاد دارم که رسانه ها ی ان روزگارـ ــ گویی آن زمان همه خبر نگار ها و روز نامه نگار ها را اخته کرده بودندــ با بوق کرنا خبر از اعطای استقلال ملوکانه به بحرین را دادند. از مجلس شورای ملی هم صدایی درنیامد.
میرزاده عشقی میگوید
بچنین مجلس و بر کر و فرش باید رید

شاه نه از کیسه خلیفه بلکه از کیسه مردم بخشید. فردای آنروز دوباره برای مردم فریبی با چند تا قایق رفتند و در جزایر سه گانه ایرانی ترقه در کردند که اینها از آن ایران است . ابلهانه بود. به اموال ایران شک داشتند
تاریخ گواه است. در زمان ساسانیان این مناطق و جمهوریه(امارات متحده) از آن ایران بودند. بخشیدن بحرین از طرف شاه غیر قانونی بوده و هست
عارف قزوینی می گوید: بردند بسرقت همه سیم و زر ایران یا رب بستان داد فقیران ز امیران

Thursday 12 February 2009

داستان های شیرین کلیله و دمنه

اولین بار که با کتاب کلیله و دمنه آشنا شدم یازده ساله بودم. تعطیلات عید نوروز بود و باتفاق خانواده به به مشهد رفته بودیم. در بازار مشهد چشمم به کلیله و دمنه افتاد. جلد آبی رنگی داشت که روی جلدش پر از نگاره جانوران بود. از پدرم خواستم که آن را برایم بخرد. آن موقع به خاطر نثر سنگینش نتوانستم ازش استفاده زیادی کنم. بعد از سالها دوباره کلیله و دمنه را بدست آوردم و بخواندنش نشستم. خود کتاب سرگذشت پر پیچ و خمی داشته است. در هر حال این کتاب آنچنان نثر شیرینی دارد که آدمی از خواندن آن سیر نمی شود. در پیشگفتار آن آمده است : این مجموع تا زبان پارسی میان مردمان متداولست بهیچ تاویل مهجور نگردد. آری درست است. از باب برزویه طبیب گرفته تا باب شاهزاده ها. همه آموزنده و پر از درس زندگیست. در جایی از این کتاب آمده است: اگر پادشاهی بسخاوت جهان زرین کند، یا بشچاعت ده مصاف بشکند، چون از حلم بی بهره بود بیک عربده همه را باطل گرداند و تمامی لشکر و رعیت را نفرت دهد

حلم: بردباری
مصاف: جنگ
سخاوت: بخشش