Tuesday 15 December 2020

 اندر باب کرونا ۲

 

آز هنگامی که این  ویروس به زمین یورش آورد بیش از یک سال می گذرد. این موجود که دیدن آن با میکروسکوپ  الکترونیکی ممکن است جز مرگ و بیماری هنر دیگری ندارد. سایه نحس خود را بر فرزندان مشی و مشیانه افکنده است. صد ها هزار انسان را به کام مرگ فرستاده است. شهر ها بی روح و جامعه در بیگانگی به سر می برد. 

اما گویی صدای امیدی شنیده می شود. واکسن، واکسن کووید ۱۹ در راه است. گویی نجات دهنده در راه است. 

زمزمه های  هم درباره جهش این ویروس شنیده می شود؟

واکسیناسیون آغاز شده است. در هر شکل هم واکسن، هم مقاومت انسان ها در این  نبرد  پیروز خواهند  شد. 

 

 

Friday 27 November 2020

 

شب چله یا یلدا

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.

در روزگاران بسیار دور ظلمت و تاریکی همه جا را پوشانده بود. نه زمان پیدا بود نه مکان آشکار . تاریکی همه زیبایی ها را گرفته بود

سر زمینی بود که فراوان برکه و مرغزار داشت. نسیم این سرزمین بوی بهشت را معطر می کرد و چهره آن روی فلک را منور می گردانید.

در شبی که  از قیر  سیاه تر و از کهکشان طولانی تر بود ناگهان نوری درخشید و سیاهی  شب به روشنایی روز مرداد ماه مبدل شد . دختری ظاهر شد زیبا اندام چنانکه آفتاب رخسارش آتش در سایه ی چاه می زد و سایه ی زلفش دود از خرمن ماه بر می آورد

نام آن دختر یلدا و نام آن نور ظلمت ستیز  خورشید شد.

از آن پس به پاس میلاد خورشید این شاه سیارگان،  ایرانیان پاک نژاد در  این شب  شعر می خوانند، افسانه می گویند و به می گساری می پردازند. این  شب را خجسته و گرامی می دارند. 

و به حق شاعر طبیعت  و والا مقام منوچهری دامغانی چه بجا و خوش گفته است:

بلبل نگوید این زمان، لحن و سرود تازیان ...........



و

Friday 20 November 2020

 آیا آرامگاه فردوسی تبدیل به گورستان می شود؟

 

چند سال پیش  شاعر گرانبها و میهن پرست آقای اخوان را در  محوطه آرامگاه فردوسی پاکزاد به خاک سپردند. امسال هم استاد آواز ایران، آرام بخش دل های زخمی و خسته و شادی بخش خانه های ایرانیان را در آنجا به خاک سپردند. هر دو ایشان جایگاه ویژه ای در دل ایرانی ها  دارند. هر دو در ادبیات و فرهنگ ایران هم جایگاه بلند و رفیع دارند. کیست که با شنیدن آهنگ قاصدک با صدای رویايی و معجزه گر استاد شجریان و شعر قاصدک بی اختیار عروج نکند و به سرزمین خدایان پا نگذارد.

آیا این فرهنگ خواهد شد؟ آیا فردا کسان دیگر را در آنجا به گور خواهند سپرد؟ و اگر این یک فرهنگ شود، آیا آرامگاه فردوسی به گورستان تبدیل نخواهد شد؟ اگر همین جا این شروع قطع می شد دردی نبود ولی اگر ادامه پیدا کند؟ این بدعت شایسته نیست که آرامگاه ستاره های درخشان آسمان ادب و دانش ایران تبدیل به گورستان شود.

 

Sunday 17 May 2020

اندر باب کرونا

اندر باب کرونا
آمدند و کندند و کشتند و سوختند و بردندو رفتند. 
این گفته یا نوشته وصف حمله مغول به بخارا است که می‌شود به کرونا هم نسبت داد.
کرونا ویروسی که در سال گذشته در شهر وهان به بدن انسان ورود کرد و تا این لحظه که من در حال نوشتن هستم ده ها هزار  نفر را در تمام دنیا به کام مرگ فرستاده است. از خاور  تا باختر  و از شمال تا جنوب جهان را به تعطیلی کشانده است .میلیون ها نفر  را بیکار و یا به خانه فرستاده است. . نیروی انتظامی مردم را تقریبا خانه نشین کرد ه است . تمام دبستان ها و دانشگاه ها بسته شده است .رستوران ها و مکان های خورد و خوراک تعطیل شده است. مراسم و جشن ها هم برگذار نمی شود. ورزش و تورنمنت کنسل شد ه است.  مردم آینده ای موهوم را به انتظار نشسته  اند. ترس و وحشت و نگرانی عموی در چهره آدم‌ها هویدا است. وخیلی ها با ماسک و دستکش در بیرون ظاهر می‌شوند .
هزاران هواپیما در آشیانه خفته است. کشورها مرز های ورودی را بر روی بیگانگان بسته اند.
و گل ها در بازار بی خریدا ر ماندند و پژمردند. آغوش کشیدن و بوسیدن گویی دست نیافتنی است و به حسرت تبدیل شده است.
گویی همه منتظر معجزه هستند .  دانشمندان و پزشکان در تلاش شبانه روزی برای یافتن واکسن این ویروس  هستند.
با پیشگیری و‌کنترل شدید ،  از شدت شیوع این بیماری کاسته شد ه است . امید به شروع زندگی عادی در جامه بیشتر شده است.
 سازمان بهداشت جهانی هشدار داد این ویروس دوباره در پاییز و زمستان بر خواهد گشت.
در هر حال باید نتیجه گرفت که اقتصاد جهان ضربه سختی خورد و مردم فقیر تر شدند و اگر تا سال آینده واکسن کشف نشود و این پاندمی دوباره ‌پیش بیاید خطر بزرگی امنیت جهانی را تهدید خواهد کرد.
تخمین زده می‌شود که این ویروس و بیماری ۸٫۸ تریلیون دلار به اقتصاد جهان لطمه زده است.
 امیدواریم که  به قول حافظ شیرازی:
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر اید

Thursday 12 March 2020

Saturday 22 February 2020

در یک لحظه


در یک لحظه
لحظه نیازمند بوسیدن لب  معشوق
در گذرگاه تاریخ
در گذرگاه یک تصمیم
تصمیم جاودانه ماندن

در بحبوبه یک ازدهام
در کنار جمعیت
در میان پج پج ها
در میان دودلی ها
گذر از خط زمان و مکان
عروج در پی عشق

در یک آن
احساس لمسی لطیف
احساس رها شدن
میهمان معشوق بودن

در شبی
شبی که میدانی
پایانش آبستن روشنایی است
و
باز میدانی
این عشق است
که تورا میلادی دوباره می بخشد.
۱۳۹۳/۱۲/۲۳
کپنهاک



Thursday 23 January 2020

مبارزه  ایران و امریکا و داستان بوف و زاغ: جنگ، صلح یا جلا

 این مبارزه از چه زمانی آغاز شد؟ این مبارزه کی به پایان می رسد­؟ آشتی کی میسر خواهد شد؟ شکی نیست که این قهر و اختلاف پس از کودتای ۲۸ مرداد شکل رادیکال تری  به خود گرفت.  
پس از کودتا سمت و سو و گرایش سیاسی و افکار عمومی تغییر فاحشی کرد. حزب توده منحل شد. سران آن یا اعدام شدند یا متواری گشتند. ملی گرا ها و جبهه ملی هم به همان سرنوشت دچار شدند  . چند سال بعد هم حزب مردم و حزب ایران نوین جا خالی کردند و حزب  رستا خیز تشکیل شد. نتیجه این کار ها چنان شد که دیگر اکثر نویسندگان و روشنفکران وسیاسیون یا نگاه انتقادی به رژیم داشتند و یا خواهان رفرم و انقلاب  بودند. پیامد کلی این سیاست آن شد که فقط در تهران چهار تا پنج میلیون نفر سال ۱۳۵۷ بر علیه رژیم شاه تظاهرات کردند. 
در نبود مردم سالاری ، تحزب و شرکت ندادن مردم در تعیین سرنوشت خویش، آنها را دچار توهم و توانایی تفکیک  تمیز و ناتمیز  را از آنها می گیرد.

و اما داشتم  داشتم حساب نیست ، دارم  دارم  جساب است.  حالا چی داریم  و چه پیش خواهد آمد؟ جواب به این پرسش ساده نیست. بخشی از گروه های سیاسی خواهان سیاست اتحاد با آمریکا و شبیه  سیاست امروزی مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات. بخشی سیاست یکی به میخ یکی به نعل را پیشه ساختند. بخشی هم مخالف هر دو سیاست.   انگاری شعار نه شرقی نه غربی (بهتر بود  می گفتند نه باختری نه خاوری)، استقلال آزادی از منقار طوطی بیرون آمده بود.
بخشی هم به  اجبار نظر به  خاور دوختند. 
خلاصه موضوع اسراییل و فلسطین که مسئله عربی است ، شده مسئله ایرانی. در حالی که کشورهای عربی خود را پس کشیدند. و مشکل همین جاست.
اما داستان بوف و زاغ در کلیله و دمنه
  مبارزه  بوم و زا غ و داستان مبارزه ایران و امریکا. 
بوم  که  بسیار قوی تراز زاغ است  شبی به موطن  زاغ ها شبیخون می زند و آن ها را شکست می دهد و تار و مار می کند.
نقل قول مستقیم :«شبی ملک بومان به سبب دشمنایگی که میان بوم و زاغ است بیرون آمد و بطریق شبیخون بر زاغان زد و کام تمام براند، و مظفر و منصور و مؤید و مسرور باز گشت.» 
پس از این اتفاق همه مرغان و البته با  زاغ تشریک مساعی می کنند تا هم رهبری برای خود تعیین کنند و هم سیاست مبارزه با جغد ها را روشن و پی ریزی کنند. در این داستان  انجمنی تشکیل میشود و گفتمانی پیش میرود که بسیار آموزنده است. البته نثر آن بسیار سنگین ولی بسیار موزون و شیرین است.  در میان  زاغان  پنج زاغ بود به فضیلت رای و مزیت عقل مذکور، ووو....... که شاه زاغان با آنها مشورت کرد.
زاغ یکم گفت:    
ای که  بر چرخ ایمنی، زنهار
تکبه بر آب کرده ای ، هشدار

زاغ دوم گفت:
چون باد،  خیز و آتش پیکار بر  فروز
چون ابر، بار و روز ظفر بی غبار کن
زاغ سوم گفت:
اگر زمانه نسازد تو با زمانه بساز
زاغ چهارم گفت:
رای ما صبر است و جنگ
ملک زاغ پنجم را فرمود: بیار چه داری، جنگ اولی تر، یا صلح، یا جلا؟
زاغ پنجم گفت: نزیبد ما را جنگ اختیار کنیم مادام که بیرون شد  کار ایشان از طریق دیگر یابیم. زیرا که ایشان در جنگ از 


ما جره ترند و قوت و شوکت زیادت دارند. و عاقل دشمن را ضعیف نشمرد، که در مقام غرور افتد، هر که مغرور گشت هلاک شد. 


متن  بسیار خلاصه شده از کتاب کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی 
تصحیح وتوضیح مجتبی مینوی طهرانی