Sunday 13 May 2007

فیلم 300

در باره فیلم 300

بگذار ژاژخایان ژاژخایی کنند، کارشان آخر به دیوانگی خواهد کشید.

آری ، اینک مشتی هالیوود نشین در غیاب دلیرمردان و شیرزنان ایرانزمین، به فرهنگ و تمدن بی همتای کنام شیران دست یازی کردند و پنداشتند که می شود کوه را با کاه تکان داد. گویا این فرهنگ و تمدن چند هزار ساله خاری به چشمان آنها بوده است، که فرصت را غنیمت شمرده و می خواهند با قطره به پیکار دریا بروند.

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود میبری و زحمت ما میداری

ریشه اصلی تمدن، شعر و ادب ایرانی از گزند حوادث گوناگون مصون مانده و حتی یورش وحشیانه اسکندر مقدونی ، حمله خانمان برانداز تازیان و شبیخون های چنگیز و تیمور نتوانست جوهر اصلی این این فرهنگ را تغییر دهد. فرهیختگان این مرز و بوم بنا به ماهیت نوع دوستی، گویش بیگانه را آموختند تا به آنها علم ودانش آموزند. کیست که گشت و گذاری در ایران داشته باشد و از دیدن آثار هنری به حیرت نیفتد. تخت جمشید از این نمونه هاست. ای کاش این افراد به جای تحقیر دیگران چند برگی از گلستان ها و بوستان ها می خواندند که هم درس و هم عبرت می گرفتند.

درس از این شعر:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.

چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

و عبرت هم از این شعر:

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مداین را آیینه عبرت دان.

آری، بگذار ژاژخایان ژاژخایی کنند، کارشان آخر به دیوانگی خواهد کشید.

این اولین باری نیست که هالیوود نشینان نسبت به فرهنگ ایرانزمین خشمگین شدند. ساختن فیلم اسکندر مقدونی هم از این قماش بود، جز اینکه به آتش زدن تخت جمشید اشارهای شود . اینک پا فراتر گذاشته و به فرهنگی دست یازیدند که افتخار همه بشریت است.

این کرمجی را ببین ادای جمازه در می آورد.1

ای کاش هالیوود نشینان و حامیان آنها سری به سروده ها و مثنوی مولوی میزدند تا به عرفان ایرانیان ـ ، سری به غزل های حافظ میزدند تا به عشق و دوستی ایرانیان ـ ، سری به رباعیات خیام و بابا طاهر میزدند تا ماهیت اصلی ایرانیان را درک می کردند. مهرورزی و نوع دوستی ایرانیان زبانزد خاص و عام است.

بود درد مو و درمونم از دوست بود وصل مو و هجرونم از دوست

اگر قصابم از تن واکره پوست جدا هرگز نگرده جونم از دوست

کم و بیش فرهنگ هر مرز و بوم روی ساکنان خود تاثیر میگذارد. آری ایرانیان میهندوستی را از فردوسی آموختند که گفت:

چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اما این را هم آموختیم که:

میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیر خوش است.

هر انسان اندیشمندی اگر نگاهی گذرا به فانتزی و تصورات این فیلمسازان بیندازد به این فکر خواهد افتاد که سبب چیست اینان افکار ستیزه جو و تحقیرگررا در سر میپرورانند. آنجا که نفع می طلبد فیلم رامبو مسازند و از طالبان قهرمان میسازند و در جای دیگر همان طالبان نوعی را مرتجع نشان میدهند. این چه دیدگاهی ست که گاه به نعل می کوبد گاه به میخ.

ما نگوّییم بد و میل بناحق نکنیم جامهّ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم

آری ، درخت تنومند تاریخ، ادب و فرهنگ ایرنی ریشه ای بس سترگ دارد و از گزند بلا های خانمانسوز تاریخ مصون ماند و هویت خویش را تا به اکنون حفظ کرده است. باید گفت که تحمل و بردباری ایرانیان از هنر آنها نشآ ت میگیرد.

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد 2

مجید شهریاری

1 : از منوجچر آتشی

2 : شعر ها از بزرگان ادب ایران

No comments: