Sunday 13 May 2007

پری کوچک دریایی

کارم که بپایان رسید کیفم را برداشتم و به طرف خانه راه افتادم. به خانه که رسیدم دلم هوای دریا را کرد. کیفم را خانه گذاشتم و کفش راحتی پوشیدم و به طرف پری کوچک دریایی راه افتادم. هر وقت که دلم می گیره سری به پری کوچک دریایی می زنم تا در کنار او دمی بیاسایم . جاییی است بسیار آرامش بخش و بعد از غروب دیگر از مسافران خبری نیست و سکوت آنجا را فقط موجهای دریا می شکند.

من

پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا می آید 1

آری این پری کوچک دریایی چهره ای زیبا و ملیح و جذاب دارد و با اینکه تن عریان دارد اما قداست از او می بارد. همانطور که صد ها نفر هر روز به دیدار این پریچهر می آیند ایشان نیز نظاره گر آنهاست.

H. C. Andersen می گوید که چشمان پری دریایی اشک ندارد ونمی تواند گریه کند. به همین خاطر درد و ملالشان بیشتراست. پری کوچک دریایی عاشق ادمی بود و خورشید را می پرستید. او حاضربود صد سال از عمرش را با یک روز آدمی عوض کند تا مهرش به جان رسد.

چون شبنم اوفتاده بِدم درپیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم2

مجید شهریاری

1 فروغ فرخزاد

2 سعدی

1 comment:

Anonymous said...

You writing very nice ;-)